تقديم به او كه نبود ولي حس بودنش بر من شوق زيستن داد دلم براي كسي تنگ است كه آفتاب صداقت را به ميهماني گلهاي باغ مي آورد و گيسوان بلندش را به باد مي داد و دست هاي سپيدش را به آب مي بخشيد و شعر خوشي چون پرنده ها مي خواند
باز در كلبه ي عشق ، عكس تو مرا ابري كرد.عكس تو خنده به لب داشت ولي اشك چشم مرا جاري كرد
مردن براي زني که دوستش داري از زندگي کردن با او راحت تر است
بي كس ترين آدم كسي است كه كسي را ندارد تا بر بي كسي اش اشك بريزد