دیگر از گیر دادن به روز و روزگار و بودن و چرایی و چگونگی و اینطور و آنطور هم خسته شدم !
گرچه پرداختن به همه آنچه خسته ام کرده ناشی از خستگی دیگری برای تلاطم های به ظاهر ساکنم بوده !
هر مرحله ای طوری و این مرحله بی خیال بار خستگی فکر قبلی و بعدی ! و قاعده این است که دست آخر همه چیز تکراری است !
و مخصوصا" که اگر زود به پایان برسد که دورش سریع تر است !
دیده ای دانسته کاری میکنیم و همه میگویند نه و ما دلمان میخواهد ! شیطان کوچک درونمان چقدر شیرین است !
دیده ای این و آن را توبیخ میکنیم و در انتهای کاری می بینیم که ای دل غافل چرا حرفهای خودمان یادمان رفت ؟؟؟؟؟؟!
زیاد فلسفه نبافیم ! کلی هم که ادعایمان شود دلمان به همان جنگولک های که همه خوش اند خوش است !
هفته قبل کسی را دیدم که مثل دودکش سیگار دود میکرد و آنگونه که من میخواهم باشم بود ! نه دودکش بودنش !
وقتی نگاه میکرد نگاهش بی خیال از فکر خیالات دیگری برای خودش بود !! نه بی اهمیت نبود !! مخاطب ات بود ولی باطنش مخاطب را آنی توجیه کرده و حل میکرد و زود تمام میکرد
دیر توجیه نمی کنم ولی زود تمام نمیکنم ! و این....
نه ! عاشقش نشدم ! حتی علاقه مند همه نه ! خوشم هم نیامد ! تحسین هم نکردم !
گوشه ای از او شبیه آنچه بود که غایتم است!
این صدایی که من همیشه میشنوم ! صدای من ! من و این صدا چه روزهایی را پشت سر گذاشته ایم !
وبلاگ اصلی من اینجاست !!
جستجو در کل مطالب این وبلاگ، حتی مطالب بایگانی شده!