سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هوو - مریم بانو
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
من در یاهو
 RSS 
اوقات شرعی
سه شنبه 85 فروردین 15 ساعت 7:43 عصرهوو
 

چهارده ساله بودم که بی خبر از همه جا زن یک معتاد شدم !

اولش گفتم عیب نداره برگزدم کجا برگردم ! میسازم ! خونه باباش بودیم تو یه اتاق ! گاهی خورد و خوراکمون رو برادرش میداد !

ولی عذاب اصلی از وقتی شروع شد که حامله شدم ! شوهرم دچار یک بیماری روانی شد ! و منو که باردار بودم کتک میزد و سپس دلجویی میکرد ! وقتی علتش رو می پرسیدم ! جواب میداد از آزار زنان لذت می برم مخصوصا" وقتی جیغ می زنند !

یه روز که مادرم کنارم بود ! شروع کرد کتک زد ! مادرم اومد نجاتم بده دست پیرزن رو پیچوند و دستش شکست ! تو دادگاه مادرم گفت در صورتی رضایت میده که او من رو طلاق بده !

اینجوری شد که به قیمت شکستن دست و سر مادرم من نجات پیدا کردم !

اما شدم آینه دق اون ! می شستم از ناراحتی دوری 3 تا بچه هام مژه هام و موهامو میکندم و گریه میکردم

مادرم مرد !

چهار تا برادر داشتم چند ماه چند ماه نوبتی خونه یکیشون میرفتم !! اما مگه عروسا میذاشتن ! چقدر پشت سرم حرف زدن !

تا آخرش یه تاجر آملی به برادرم گفت که زنش ناراحتی کلیه داره و نمی تونه ارضاش کنه ! و میخواد زن بگیره ! و من با مهریه 5 میلیون صیغه اش شدم !

2 میلیون برام وسایل خرید ! 3 میلیون داد این خونه رو برام گرفت

اوایل خوب بود ! ماهی 1 بار می اومد و آذوغه میذاشت ! چند بار کارشو میکرد و میرفت !

از بچه هاش خیلی می ترسید ! زنش خوب شد یا نشد نمی دونم !

ولی چهار ماهه که نیومده ! تلفن ها رم جواب نمیده ! یه جمله میگه : اینجا زنگ نزن !

من که گشنه نمی تونم بمونم !

خانم تو رو خدا اگه از طرف کمیته امداد اومدن بگین من بی سر پرستم ! بتونم خرجی بگیرم !

-------------------------------------------------------------------

ما مسافرت بودیم ! مامان بزرگم دلش سوخته بود مغازه پدر بزرگ مه متروکه شده بود اجاره داده بود به این خانم ! گرچه وقتی دائیم فهمیدن ! مثل مار زخمی بعد 2 ماه پرتش کردن بیرون ! کلی هم سر مامان بزرگ هوار زد که دیگه نبینم دلت واسه این ول ها بسوزه !


متن فوق توسط: مریم بانو نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
درباره خودم
هوو - مریم بانو
مریم بانو
ما ، در هیات پروانه ی هستی ، با همه ی توانایی ها و تمدن هامان شاخکی بیش نیستیم ! برای زمین هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ هیچ تفاوتی ندارد . یادمان باشد کسی مسئول ِ دلتنگی ها و مشکلات ما نیست ! اگر ردِ پایِ دزد آرامش و سعادت را دنبال کنیم سرانجام به خودمان خواهیم رسید که در انتهای هر مفهومی نشسته ایم و همه ی چیزهای تلنبار مربوط ونامربوط را زیر و رو می کنیم (حسین پناهی)
لوگوی من
هوو - مریم بانو
اشتراک در خبرنامه
 
جستجو در کل مطالب
 :جستجو

جستجو در کل مطالب این وبلاگ، حتی مطالب بایگانی شده!