خب !
واقعن راست ميگيها:
اين «صفر»كيلومتري ابلهانهام ، دوباره كار دستم داده!
مگه ميشه روزنامه نگار باشي و ندوني كه نان را به نرخ روز خوردن( ياموج سواري) ، ميتونه چه «گنجي» را در پي داشته باشه!؟
جاي سردبيرمون بودم (حداقلش و با يك درجه تخفيف) ، خودمو (به علت اين خنگي مضاعف ) اخراج ميكردم...
...
پينوشت : نميدونم چرا نميتونم و نتونستم(در چت و غيره!) با اين شكلكهاي احمقانهي ياهو مسنجر كنار بيام؟